مهدویت، موعود باوری به معنای اعتقاد به یک نجاتبخش است که در آخرالزمان برای نجات و رهایی انسانها و برقراری صلح و عدالت خواهد آمد. اعتقاد به منجی، در ادیان و ملل و اقوام مختلف و با آیینها و فرهنگهای کاملاً متفاوت وجود دارد و در آنها منجی موعود و نجاتبخش به اَشکال و صور گوناگون و متنوعی مطرح شده است. در میان این گروهها، شیعه به ظهور حضرت مهدی(ع) معتقد است.
«مَهدَویت» واژهای عربی و از ریشه «مهدی» است که از اضافه شدن «ت» به «مَهدَوی» ساخته شده. مهدوی به معنای مربوط بودن به مهدی است، مانند واژه عَلَوی و حَسَنی. «ت» در واژه «مهدویت»، تای تأنیث است و به واسطه حذف شدنِ موصوف آمده است؛ یعنی در اصل «طریقة مهدویة» یا مانند آن بوده است.[۱]
در صدر اسلام واژه «مهدی» هم برای شخصِ هدایتشده، و هم برای تجلیل از برخی افراد به کار میرفت؛ برای نمونه این عبارت درمورد پیامبر(ص)، خلفای راشدین و امام حسین(ع) به کار رفته است.[۲] بنا بر گفته راجکوسکی، اولین کسی که مهدی را به معنای منجی به کار برد ابو اسحاق کعب بن ماته بن حیسوء حمیری (متوفی ۳۴ق) بود.[۳]
مختار ثقفی با اعتقاد به اینکه محمد بن حنفیه نجاتبخش است، او را مهدی نامید. همچنین زیدیه واژه مهدی را در همین مفهوم برای رهبران خود به کار میبردند. گروهی از شیعه نیز عنوان مهدی را، پس از رحلت برخی امامان، برای آنان به کار بردهاند؛ مانند ناووسیه برای امام صادق(ع)، واقفه برای امام کاظم(ع) و برخی برای امام حسن عسکری(ع).[۴]
این واژه در بین شیعیان دوازده امامی به حجت بنالحسن، فرزند امام حسن عسکری(ع)، اختصاص دارد. به اعتقاد آنان حجت بنالحسن شخصی است که پیامبر(ص) وعده آمدنش را داده و در پایان تاریخ نجاتبخش بشریت خواهد بود.
استفاده از واژه مهدی به معنای منجی و نجاتبخش عمدتاً بر اساس احادیث نبوی است. «الْمَهْدِی مِنْ وُلْدِی، وَجْهُهُ کالْکوْکبِ الدُّرِّی، وَ اللَّوْنُ لَوْنٌ عَرَبِی، وَ الْجِسْمُ جِسْمٌ إِسْرَائِیلِی، یمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا کمَا مُلِئَتْ جَوْراً، یرْضَی بِخِلَافَتِهِ أَهْلُ السَّمَاءِ وَ الطَّیرُ فِی الْجَو: مهدی مردی از اولاد من است رنگ بدن او رنگ نژاد عرب و اندامش مانند اندام بنی اسرائیل است، در گونه راست وی خالی است که چون ستاره تابناکی بدرخشد زمین را پر از عدل کند چنان که پر از ظلم شده باشد، ساکنان زمین و آسمان و پرندگان هوا در خلافت وی خشنود خواهند بود».[۵]
موعود باوری به معنای اعتقاد به یک نجات بخش است که در آخرالزمان برای نجات و رهایی انسانها و برقراری صلح و عدالت خواهد آمد. منجی موعود و نجاتبخش در نزد اقوام و ملل مختلف با آیینها و فرهنگهای کاملاً متفاوت، به اَشکال و صور گوناگون و متنوعی مطرح شده است؛ اما جملگی تقریباً در یک نکته متفقالقولاند که نجات بخشی خواهد آمد و آنان را از یوغ بندگی ستمکاران و حاکمان زورگو رهانیده، جامعهای پر از عدل و داد به وجود خواهد آورد. هندوها انتظارِ دهمین تجلی ویشنو یا کالکی را دارند؛ بوداییها ظهور بودای پنجم را منتظرند؛ یهودیان مسیح (ماشیح) را نجات دهنده میدانند؛ مسیحیان، فارقلیط را میطلبند که عیسی مسیح مژدة آمدنش را داده است؛ و بالاخره مسلمانان که قائل به ظهور حضرت مهدی(ع) هستند.
مسئله مهدویت به صراحت در قرآن نیامده اما در کتاب معجم احادیث امام مهدی٬ محققین برخی آیات قرآن کریم را مرتبط به موضوع مهدویت دانستهاند.[۶] مفسران شیعه دو دسته از آیات قرآن را برای مسئله مهدویت استفاده میکنند.
۱. آیاتی که بر ضرورت وجود امام تاکید دارد: در دیدگاه قرآن، خداوند برای هر امتی فردی را انتخاب کرده تا آنها را هدایت کند: «وَلِکلِّ قَوْمٍ هَادٍ»، «و برای هر جامعه راهنمایی هست.»(رعد/۷) امام صادق(علیهالسلام) در تفسیر آیه فوق فرمود: «در هر زمانی امامی از خاندان ما وجود دارد که مردم را به آنچه رسول خدا آورده هدایت میکند».[۷]
۲. آیاتی که بشارت به حکومت صالحان و مومنان بر روی زمین میدهد: مثل سوره انبیاءآیه ۱۰۵ ٬ و سوره قصص آیه ۵. در روایات زیادی این آیات را به مسئله ظهور و مهدویت نسبت دادهاند. در آیهای دیگر خداوند حکومت و جانشینی مومنان و صالحان را به عنوان وعده الهی بر بندگان مومن خود بیان میکند و امنیت و آرامش را مژده میدهد.(نور/۵۵) روایات صادر شده از امامان شیعه این آیه را بر امام زمان و اصحاب او منطبق کردهاند.[۸]
در دیدگاه مفسران شیعه و با استناد به سخنان اهلبیت قرآن درباره ویژگیهای عصرغیبت و همچنین نشانههای عصر ظهور و دوران پس از آن سخن گفته است. در ویژگیهای عصر غیبت قران کریم درباره مقام و منزلت منتظران در عصر غیبت (بقره،۱-۳)[یادداشت ۱]، صبر و ارتباط قلبی(آل عمران،۲۰۰)[یادداشت ۲] ، اطاعت محض(نساء، آیه ۵۹)[یادداشت ۳] و امتحانات بسیار دشوار آنها(بقره، آیه ۱۵۵)[یادداشت ۴] و شرایط سخت زندگی منتظران(یوسف، آیه۱۱۰)[یادداشت ۵] و پاداش بر این دشواریها را بیان میکند.(نساء، آیه۶۹)[یادداشت ۶] قرآن کریم در آیه ۴۶ سوره ابراهیم به توطئههایی اشاره میکند که به هدف تضعیف اعتقادات مردم انجام میشود.امام صادق(ع) در حدیثی این آیه را به تلاش دشمنان در عصر غیبت برای زائل کردن اعتقاد مردم به مسئله مهدویت تفسیر کرده است.[۹] مسئله اختلاف مردم درباره اعتقاد به مهدویت (شوری،۱۸)[یادداشت ۷] و همچنین سرگردانی مردم در تشخیص حق(یونس،۵)[یادداشت ۸] و قساوت دل ها(حدید،۱۶)[یادداشت ۹] و انکار و تکذیب امام زمان در عصر غیبت(فرقان،۱۱)[یادداشت ۱۰] ثابت نمیمانند مگر کسی که یقینش قوی و معرفتش صحیح باشد و نسبت به ما اهل بیت تسلیم باشد</ref> از جمله موضوعاتی است که مفسران شیعه به آیات مختلفی در قران کریم استناد میکنند.
نشانههای ظهور هم موضوعی است که مفسران به آن اشاره میکنند؛ کشتار بیسابقه مردم(مریم،۳۷)[یادداشت ۱۱] کشته شدن کسانی که در حق پیامبر و عترت او مرتکب ظلمی شدهاند(اسرا،۴-۶)[یادداشت ۱۲] و نزول عذاب در عصر غیبت به جهت امتحان[یادداشت ۱۳] و عذاب گنه کاران و مؤاخذه آنها(فصلت،۱۶) [یادداشت ۱۴] از جمله آنهاست.
روایات شیعه در موضوع مهدویت بسیار زیاد و گسترده است.[۱۰] راویان مختلف بیش از شش هزار حدیث درباره مهدویت روایت کردهاند. موضوعاتی که این روایات مورد بررسی قرار دادهاند، شخصیت امام مهدی(ع)[یادداشت ۱۵][۱۱] شخصیت منتظران وی[یادداشت ۱۶][۱۲]، ارزش و فضیلت انتظار فرج[یادداشت ۱۷][۱۳] و نشانههای ظهور[یادداشت ۱۸][۱۴] و همچنین حوادث هنگام ظهور[یادداشت ۱۹][۱۵] و جهان پس از ظهور[یادداشت ۲۰][۱۶] است.
در احادیث نقل شده از پیامبر شخصیت امام زمان شبیه ستاره تابناک و طاووس بهشتی توصیف شده است: المَهدی رَجُلٌ مِن وُلدِی وَجهُهُ کَالکَوکَبِ الدُّرِّی؛[۱۷] «مهدی مردی است از فرزندان من که چهرهاش چون اختر تابناک است». المَهدِی طاوُوسُ أهلِ الجَنَّةِ.[۱۸]«مهدی طاووس بهشتیان است.» امام علی(ع) هم وی را حجت خدا، پایان بخش سلسله امامان و نجات بخش امّت و اوج نور و راز نهان دانسته است.«بِمَهدینا تَنقَطِعُ الحُجَجُ فَهُوَ خاتِمُ الأئمَّةِ و مُنقِذُ الاُمَّةِ و مُنتَهَی النُّورِ و غامِضُ السِّرِّ»[۱۹]
درباره شخصیت منتظران وی امام علی(ع) میفرمایند: أصحابُ المَهدِی شَبابٌ لاکُهُولَ فیهِم.[۲۰]«یاران مهدی جواناند و میان سالی در میان آنان نیست.» امام باقر(ع) هم فرمود:کَأنّی بِأصحابِ القائمِ و قَد أحاطُوا بِما بَینَ الخافِقَینِ فَلَیسَ مِن شَی ءٍ إلاّ و هُوَ مُطیعٌ لَهُم.[۲۱]«گویا یاران قائم را میبینم که بر شرق و غرب عالم مسلّط شدهاند و هیچ چیزی نیست مگر آن که از آنها فرمان میبرد.»
بنابر اعتقاد شیعیان و با استفاده از احادیث ائمه، انتظار فرج یکی از مهمترین اعمال در عصر غیبت است و اهمیت آن مثل شمشیر زدن پیشاپیش پیامبر خدا میباشد. امام صادق(ع) میفرماید: ُ مَنْ مَاتَ مُنْتَظِراًکَانَ بِمَنْزِلَةِالضَّارِبِ السَّیفِ بَینَ یدَی رَسُولِ اللَّهِ صبِ.[۲۲]
امام علی(ع) در جملاتی که به نشانههای ظهور مربوط است فرمودهاند: بَینَ یدَی الْقَائِمِ مَوْتٌ أَحْمَرُ وَ مَوْتٌ أَبْیضُ وَ جَرَادٌ فِی حِینِهِ وَ جَرَادٌ فِی غَیرِ حِینِهِ کَأَلْوَانِ الدَّمِ فَأَمَّا الْمَوْتُ الْأَحْمَرُ فَالسَّیفُ وَ أَمَّا الْمَوْتُ الْأَبْیضُ فَالطَّاعُون.[۲۳] «قبل از قیام قائم مردم گرفتار مرگ قرمز و سفید خواهند شد و قحطی و گرانی و خشکسالی پیش خواهد آمد، فرمود: مقصود از مرگ قرمز شمشیر است و از مرگ سفید هم طاعون میباشد.»
جهان پس از ظهور و حوادث آن هم در روایات شیعه به روشنی بیان شده است. امام سجاد(ع) میفرماید: إذا قامَ قائمُنا أذْهَبَ اللّه ُ عن شِیعتِنا العاهَةَ، وجَعلَ قلوبَهُم کَزُبَرِ الحدیدِ، وجَعلَ قُوّةَ الرّجُلِ مِنهُم قُوّةَ أربَعینَ رجُلاً، ویکونونَ حُکّامَ الأرضِ وسَنامَها.[۲۴] «زمانی که قائم ما قیام کند، خداوند آفت را از شیعیان ما میزداید و دلهای آنان را چون پارههای آهن [سخت و تزلزل ناپذیر ]می کند و هر مرد آنان را قدرت چهل مرد میدهد. آنان فرمانروا و سالار جهان خواهند بود.»
هرچند اعتقاد به مهدویت ریشه در احادیث و روایات دارد ولی به جز محدثان، فلاسفه هم به این موضوع توجه داشتند و هر یک به فراخور نظام فلسفی خود آن را تحلیل و تبیین کردهاند. اما وضوح و ضرورت آن نزد برخی مثل فارابی و ابنسینا کمتر است و نزد برخی مثل ملاصدرا، بیشتر. به طور کلی این بحث را عمدتاً باید در پرتو نگاه آنها به بحث امامت و امام دید.
سهروردی بیش از آنکه به نقش آخرالزمانی ولی توجه داشته باشد، بحث از مهدویت را در قول به استمرار ولایت مطرح میکند. تأکید او بر وجود و جایگاه ولایت و فایدۀ آن برای دیگران است.[۲۵] او تفاوتی میان انبیا و اولیا قائل نیست. لذا برای فهم بحث استمرار ولایت باید نخست نظر او راجع به نبوت را بیان کرد. ضمن اینکه او انبیاء و اولیا و حکیمان متأله را متصل به عقول مفارق میدانست. پس برای بحث مهدویت نخست باید نظر او در باب نبوت و همچنین جهانشناسی او را شناخت.
سهروردی به مراتب موجودات قائل است. در رأس این سلسله واجبالوجود قرار دارد که طبق ادبیات سهروردی نورالانوار است. سایر موجودات از فیض او صادر میشوند. نخستین افاضۀ او نورالاقرب یا بهمن است و همینطور سلسله تا نازلترین مراتب پایین میآید.[۲۶] او براساس انوار صادره از نورالانوار به چهار مرتبه برای عالم قائل است: مرتبۀ اول عالم عقول (جبروت)، مرتبۀ دوم عالم انوار مدبره (ملکوت)، مرتبۀ سوم عالم ملک و مرتبۀ چهارم عالم مثال که واسط میان عالم محسوس و عالم معقول انوار است.[۲۷] عالم مثال در نظریۀ نبوت و ولایت سهروردی کاربرد ویژه دارد. عالم مثال عالم صور معلقی است که حالّ در جوهر مادی نیستند. این عالم واجد اجسام لطیف است و تمامی تنوع جهان را داراست. تجارب معنوی و رموز انبیاء از طریق این عالم محقق میشود و دادههای وحیانی را تنها از طریق این عالم میشود تأویل کرد.[۲۸]
او در آثار خود تفاوت زیادی میان نبی، امام متأله، ولی و قطب قائل نیست و آنها را تقریباً به یک معنا به کار میبرد. فقط یک ویژگی مختص نبی است که سایرین آن را ندارند. آن ویژگی اصلاح خلق و ابلاغ رسالت است. در مابقی خصائل نبی و امام مشترکاند.[۲۹] در نظر سهروردی نبی کسی است که در سلسله مراتب موجودات کاملترین و برترین انسان است. او کسی است که به مرتبۀ عقل بالفعل رسیده و معقولات را به نحو یقینی تعقل میکند و به عقول مفارق متصل است. او اخلاقی صالحه دارد و واجد فضایل پسندیده است.[۳۰]
چرا به نبی نیاز داریم؟ سهروردی در پاسخ به این پرسش همان استدلال فارابی و ابن سینا را میآورد: انسان برای رفع نیازهای خود به دیگران و زندگی اجتماعی محتاج است. زندگی اجتماعی هم برای اجتناب از نزاع و برقراری عدالت، به قانون نیاز دارد. نبی در حکم قانونگذار یا شارع اجتماع است. همچنین نبی مردم را انذار و تبشیر میکند و راه معرفت الهی را به آنها نشان میدهد.[۳۱]
نظر شیخ اشراق دربارۀ نبی روشن میسازد که در نظر او نبوت امری واجب و ضروری است و وجود یک انسان کامل یا ولی در هر زمانی واجب است.[۳۲] در حکمةالاشراق از این شخص تحت عنوان حکیم متأله (کسی که از طریق وحی معارف را از جانب خدا دریافت میکند) یاد میشود. حکیم متأله جانشین و خلیفۀ خدا در عالم است.[۳۳] ضمن اینکه طبق گفتۀ شارحان سهروردی انبیاء حافظان عالماند. نظام و صلاح عالم به واسطۀ آنها برقرار میشود. لذا زمانه نمیتواند از وجود آنها خالی باشد که اگر چنین شد، نظام جهان فرومیپاشد و مردم هلاک خواهند شد.[۳۴] به نظر شیخ لزومی ندارد ریاست حکیم متأله علنی و ظاهری باشد. این ریاست میتواند پنهانی باشد. نظر سهروردی از خلال این سخن تا حد زیادی به دیدگاه تشیع نزدیک میشود.[۳۵]
ملاصدرا نیز مثل سهروردی به اختلاف اساسی میان نبی و امام و ولی قائل نیست. در نظر او نبی کسی است که علم بیواسطه و عظیم دارد. او به عقل کلی یا عقل فعال متصل میشود و معارف الهی از این طریق به او افاضه میشوند. قوۀ خیال نبی هم در کمال شدت و قوت است. به طوری که او میتواند در حالت بیداری، عالم غیب و عالم خیال را با چشم باطنی خود ببیند. نفس نبی از جهت قوای عملی هم به کمال رسیده. توانایی نبی بر اعجاز، از این خصیصۀ او برمیخیزد.[۳۶]
ملاصدرا در کتاب شرح اصول کافی وجوب بعثت نبی را در باب «اضطرار الی الحجة» ذیل چند مقدمه میآورد:
۱. خالقی داریم که بر همه چیز تواناست.
۲. این خالق محسوس و مادی نیست.
۳. او صاحب علم و حکمت مطلق است و بر مصالح بندگان آگاهی دارد.
۴. چون خداوند مادی نیست و نمیتواند بیواسطه در امور مادی تأثیر بگذارد، پس تدبیر امور عالم ماده، نیازمند وسائط است.
۵. مردم برای تدبیر امور دنیا و آخرت خود نیازمند کسی هستند که راه سعادت را به آنها بیاموزد.
نیاز آدمی به واسطه هم همیشگی است و به دورهای خاص محدود نمیشود. پس خدا در هر زمان، نبی مبعوث میکند.[۳۷]
ملاصدرا برای حل مسئلۀ ختم نبوت و انقطاع وحی الهی میگوید اگر وحی به معنای تعلیم مردم توسط خداوند باشد، هرگز منقطع نخواهد شد. آن وحیای که در ختم نبوت پایان میپذیرد، تمثل ملک وحی بر شخص نبی است. نبوت از لحاظ حکم در ائمه و مجتهدان علوم دینی و از لحاظ ماهیت در اولیای الهی ادامه پیدا میکند. برخی از اولیا مقام نبوت را از شخص نبی ارث میبرند. اینها ائمه معصومیناند که نبوتشان غیبی و باطنی است.[۳۸]
در نظر ملاصدرا ائمه فقط برای هدایت انسانها خلق نشدهاند. که اگر چنین باشد، فلسفۀ وجودی نبی غائب پرسشبرانگیز خواهد شد. طبق نظر صدرا ائمه همچنین واسطه در خلقاند. او در تبیین این دیدگاه خود از نظریۀ وجود رابطی کمک میگیرد. به نظر او هدایتگری فقط از وجود نسبی ائمه حکایت میکند. حال آنکه وجود حقیقی آنها، واسطه در ایجاد و خلق است. این وجود حقیقی الیالابد باقی میماند. این قول مؤید حدیثی از امام صادق است که میفرماید «حجت خدا پیش از خلق بوده و با خلق میباشد و بعد از خلق هم باشد». وجود قبل و بعد از خلق از فایدۀ تکوینی نبی و وجود همراه با خلق از فایدۀ تشریعی امام حکایت میکند.[۳۹]
ضمن اینکه او در استدلالی بر اساس قاعدۀ امکان اشرف میگوید اگر ما برای موجودات به مراتب قائل باشیم، این مراتب از اشرف و اعلی شروع میشود تا به مراتب اخس میرسد. بر این اساس مرتبۀ اشرف مقدم بر مرتبۀ اخس است و چون رابطۀ مراتب مبتنی بر رابطۀ علیت و سببیت است، وجود مرتبۀ نازل و اخس به عنوان معلول، وابسته به وجود مرتبۀ اشرف به عنوان علت است. لذا انسان کامل بر همۀ موجودات تقدم رتبهای و وجودی دارد. پس اگر زمانی امام (نبی یا ولی) نباشد، همۀ عالم که معلول او هستند، نخواهند بود.[۴۰]
ملاصدرا علاوه بر این دلایل عقلی، به شواهد نقلی هم متوسل شده و از طریق ذکر احادیث متواتر در این زمینه، وجود حضرت حجت را اثبات میکند. به نظر او انبیاء حاملان سنت الهیاند. این سنت از آدم تا نوح و آل ابراهیم تا زمان پیامبر اکرم جاری بوده و پس از او هم از طریق ولایت که همان باطن نبوت است تا قیامت ادامه خواهد داشت. عالم از ولی خالی نخواهد ماند. خواه مردم از او اطاعت کنند، خواه اطاعت نکنند. خواه ولایت او آشکار باشد، خواه پنهان. به هر روی در هر زمانی کسی باید باشد که این سنت را حفظ کند.[۴۱]
میتوان گفت موضع ملاصدرا جامع تمامی آراء فلاسفۀ پیشین در باب مهدویت است.
برای باور به مهدویت نتایج و آثار متعددی برشمردهاند. برخی از این آثار چنین است:
از جمله آثاری که برای باور به مهدیت بیان شده، امیدواری به آیندهای روشن است. در توضیح این تأثیر آمده است، انسانها به دنبال تحقق ارزشها هستند؛ اما غالب آنان خود را در این راه شکستخورده میبینند. در این میان، باور به مهدویت و مهدی موعود، روحیهٔ امیدواری به آیندهای روشن را در انسان زنده میکند. باور به مهدویت به انسانِ سرخورده امید میبخشد و میگوید روزی مردی الهی آنچه را آرزوی توست، برآورده میکند. این امیدواری ممکن است در بُعد ذهنی یعنی مجموعه تفکرات، تمایلات، انگیزهها، عادات، خویهای مثبت و در بُعد عینی یعنی مجموعه اعمال، رفتارها، کنشها و واکنشها باشد.[۴۲]
دیگر نتیجهای که برای باور به مهدویت برشمردهاند این است که اعتقاد به مهدی و انتظار موعود، فرد [و جامعه] را به این اعتقاد میرساند که به واقعیتهای موجود اکتفا نکند و به واقعیتی متعالی ایمان داشته باشد و برای رسیدن به این واقعیت متعالی و آینده روشن، در تکاپو باشد و به جستجوی ابزارِ تحقق این فرجام بپردازد.[۴۳] اندیشه مهدویت با بشارت پیروزی صالحان و پرهیزکاران در آینده و ظهور امام حاضر، انگیزه درونی مضاعفی برای تلاش و استقامت به انسان میبخشد.[۴۴]
یکی دیگر از نتایج باور به مهدیت را غایتمندی و معناداری زندگی ذکر کردهاند. در این نظر آمده است یکی از عناصر فرجامشناسانه در ادیان، موعودباوری است. موعودگرایی نهایتی برای حرکت جوامع ترسیم میکند و این نهایت در باور شیعه، تجلی والاترین و برترین نمونهٔ عدالت، شفقت، رحمت، برادری، مساوات، زیبایی و خردورزی است. اندیشهٔ مهدویت میتواند به انسان بیاموزد برای رسیدن به «جامعهٔ آرمانی به محوریت امام مهدی(عج)» همواره باید به این کانون فکر کرد و فعالیتهای خود را بدان سو معطوف ساخت.[۴۵]
برخی محققان زندگی معنادار را زندگی غایتمند و هدفدار تعریف کردهاند.[۴۶] در این نگاه معنای زندگی در امیدداشتن برای دستیابی به هدف نهایی آن است. از سوی دیگر انتظار یا همان باور به مهدویت، به معنای داشتن هدف و امیدوار بودن برای رسیدن به هدف است. پس انتظار به زندگی انسان معنا میدهد.[۴۷] شواهدی تاریخی برای این ادعا وجود دارد. یکی از این شواهد، قیامهایی با ایدهٔ مهدویت است، قیامهای چون قیام مختار، قیام نفس زکیه، قیام سربداران، انقلاب اسلامی ایران.[۴۸]
در دیگر آثاری که برای باور به مهدی و اعتقاد به حکومت جهانی آن حضرت ذکر شده آمده است حکومت جهانی مهدی موعود(عج)، فقط پیشبینی و الگوسازی برای آینده نیست، بلکه مدل و الگوی زندگی امروزین نیز است. این ایده، هم نظر به حال دارد و هم نظر به آینده. میتوانیم از الگوهای اخلاقی، دینی، سیاسی و اقتصادی آن برای رفع کاستیهای و نابسامانیهای اخلاقی و معنوی استفاده کنیم و در تربیت افراد جامعه از آن بهره بگیریم. با مراجعه به آیات و روایات بهروشنی میتوان به این الگوگیری دست یافت.[۴۹]
زیدیه مانند دیگر فرق اسلامی به اصل مهدویت اعتقاد دارند. آنان، متولد شدن امام مهدی در گذشته و غیبت آن را نمیپذیرند و تنها معتقد به موعود بودن و ظهور امام مهدی در آخرالزمان هستند. از نگاه زیدیه، غیبت امام با شرط خروج امام و دعوت به امامت خود منافات دارد.[۵۰] از این رو انطباق مصداق امام موعود و منتظر در امام دوازدهم شیعیان اثناعشری، را رد کرده یا حداقل تأیید نمیکنند. آنان تنها معتقدند امام منتظَر در آخرالزمان به دنیا آمده و قیام خواهد کرد.
به طور کلی مهدویت در زیدیه، مهدویت نوعیه است. آنها آخرین امام از سلسله ائمه را که جهان را پراز عدل و داد کند مهدی موعود میدانند و معتقدند باید از هر سیدی که دعوت به خود کند پیروی کرد چه بسا او همان مهدی موعود باشد[۵۱] اگر جهان را پر از عدل و داد کرد و کار را به اتمام رساند، مهدی موعود بودن او معلوم میشود، در غیر این صورت منتظر سید دیگری میمانند.[۵۲]
با این حال در طول تاریخ گروههایی از زیدیه، ادعای مهدویت امامانی که در قیامها کشته شده را مطرح میکردند و معتقد بودند آنان روزی بازخواهند گشت و جهان را پر از عدل و داد خواهند کرد. آنان در مورد زید بن علی،[۵۳] نفس زکیه،[۵۴] محمد بن قاسم بن علی بن عمر بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب(م۲۱۹ق)،[۵۵] یحیی بن عمر بن یحیی بن حسین بن زید بن علی بن حسین(م۲۵۰ق)[۵۶]و حسین بن قاسم عیانی (م۴۰۴ق) ادعای مهدویت کردهاند.[۵۷]
مسئله مهدویت به عنوان یک آموزه اصیل در اسماعیلیه شمرده میشود. مهدویت گرایی در این فرقه، اندیشه ثابت نبوده بلکه به موازات انشعابات در این فرقه نظریات متعددی درباره مهدویت ارائه شده است. بر این اساس اسماعیلیه خالصه نخستین گروهی در این فرقه بودند کهاندیشه مهدویت را مطرح کردند. آنان پس از